هرچه به مدد بارندگیهای فراوان، دریاچهها و تالابها آبگیری شده و حیات در آنها جریان یافته، همه میدانیم اوضاع دوام چندانی نخواهد داشت و به زودی باز خشکسالی از راه میرسد و باز باید نگران گرد و غبارهایی باشیم که از بستر تالابهای خشک نشأت میگیرند.
به گزارش «تابناک»، از جمله اخبار خوش که در روزهای ابتدایی سال نو به گوش رسید، خبر آبگیری تالابها و دریاچههای نقاط مختلف کشور بود که برخیشان صد در صد خشک شده بودند و حالا با بارندگیهای خوبی که پشت سر گذاشتیم، تا حدود زیادی احیا شدهاند.
بنا بر این گزارش، بارندگیها به قدری مؤثر بود که حتی دریاچه خشک شده بختگان نیز آبگیری شد و افزایش ارتفاع آب دریاچه بحران زده ارومیه، موجبات خرسندی اهالی آذربایجان را فراهم کرد و به همین قرینه، بسیاری از آبگیرها، تالابها و دریاچهها را به روزگار شکوه خود بازگرداند، ولی آیا این وضعیت پایدار میماند و میتوان گفت، «سالی که نکوست از بهارش پیداست»؟
چند سالی است که خشکسالی شاخ و شانه میکشد و بحران آفرینی میکند و اینقدر میزان نزولات جوی کاهش یافته که با فرا رسیدن تابستان، از کاهش آب جمع شده پشت سدها و احتمال سهمیهبندی آب در شهرهای مختلف میشنویم، ولی نمیدانیم که چگونه با این همه سدسازی، باز به این کم آبیها دچار شدهایم!
این در حالی است که همزمان با کاهش سطح ذخایر آب سدها، از خشک شدن دریاچهها و تالابهایی که قرنهای متمادی پابرجا بودهاند هم میشنویم و علاوه بر آن زندگیمان را در چنبره گرد و غبارهایی میبینیم که یکی از منشأهای تولیدشان، آبرفتهایی است که در کف بستر این دریاچهها گرد آمده بودند و حالا با خشک شدن تالابها، اسیر دست باد شده و حکم بلایی را مییابند که بر سرمان نازل میشود.
اما هرچه بتوانیم با کاهش منابع آب آشامیدنی کنار آمده و آن را ناشی از اشکالاتی چون الگوی غلط مصرف این مایع حیاتی در جامعه، فرسودگی شبکه توزیع آب، فقدان زیرساختهای چون کانال کشی فاضلاب و بهره بردن از آب تصفیه شده برای مصارف عمومی جامعه و… بدانیم، باز قابل قبول نیست که دریاچهای در میان کوهها به ناگهان بخشکد و همه اکوسیستم مرتبط با آن دستخوش مشکلات شود.
اینجاست که بررسیها نشان از نقش پر رنگ کشاورزی در مصرف منابع آب در کشور دارد؛ صنعتی که مصرف آب در آن آنقدر غیر بهینه و لجام گسیخته است که میبینیم ۹۰ درصد منابع آب در کشور، صرف آن میشود و در مقابل حتی نتوانسته بینیازی ما به واردات محصولات کشاورزی را هم رقم بزند.
اگر نیازمندی کشور به واردات محصولات کشاورزی مانند گندم، برنج، انواه میوهها و… را گواهی برای نشان دادن ضرورت توسعه این بخش بدانیم، سهم بالای مصرف آب در این بخش، بهترین شاهد و مثال برای نشان دادن ضرورت بهینه سازی مصرف آب در کشاورزی است.
به عبارت بهتر، اوضاع کشاورزی در کشورمان به گونهای است که از یک سو میدانیم نیازمند توسعهاش هستیم و از سوی دیگر میبینیم برای فرار از بحران خشکسالی چارهای نداریم، جز بهینه کردن مصرف آب در این بخش.
این در حالی است که جدای بهینه نبودن مصرف آب در این بخش، با دقیق شدن در رواج کشت محصولات آب دوستی چون برنج در نواحی مرکزی و جنوبی کشور (مثل بخشهایی از استان اصفهان و استان فارس)، متوجه خواهیم شد که غلط بودن الگوی کشت هم از دیگر مشکلاتی است که کشاورزی کشورمان به آن مبتلاست، وگرنه کدام عقل سلیمی میپذیرد در این مناطق کم باران و خشک، آب بسیاری صرف تولید محصولاتی چون برنج شود؟!
ماجرا زمانی عجیبتر میشود که میبینیم یکی از دلایل خشک شدن دریاچههایی چون بختگان در این نواحی، زیر کشت رفتن نواحی بالادست این دریاچه با محصولاتی چون برنج است که موجب میشود حقابه دریاچه از رودهای منتهی به آن رعایت نشده و در نهایت آنقدر سهم ورودی به دریاچه کاهش بیاید که صد در صد خشک شود.
این موضوع را میشود به سادگی از آبگیری دریاچه در روزهای اخیر دریافت که در اثر سرازیر شدن آب رودهای تغذیه کننده به آن ناشی میشود، زیرا در این روزها، کشاورزی تعطیل است و حقابه دریاچه رعایت میشود؛ بنابراین، میتوان دریافت که علت خشک شدن دریاچهها و تالابها در فصول گرم سال چیست؟
اینجاست که میتوان از مسئولان پرسید، چرا برای تغییر الگوی کشت و بهینه سازی مصرف آب در کشاورزی فکری نمیکنند و تلاشی برای صرفهجویی مصرف آب در کشاورزی نشان نمیدهند تا هم سایه بحران آب از سر شهرها کوتاهتر شود و هم نگران خشک شدن تالابها و دریاچهها و به تبع آن، زایش پدیدههای شومی چون گرد و غبار نباشیم؟!