وقتی بیمارتان را به بیمارستان منتقل میکنید، انتظارتان چیست؟ دریافت خدمات فوری و مناسب؟ در وهله اول چه چیزی مهم است؟ سلامتی بیمارتان؟ به نظر اینها پرسشهای سادهای هستند که پاسخهای روشنی دارند، پس چرا گاه همین پرسشهای ساده، به سختترین سؤالات تبدیل میشوند و یافتن پاسخشان اینقدر دشوار میشود که نمیدانیم باید چه کنیم؟!
به گزارش «ام ال مارکتینگ»، در حالی که با بر سر کار آمدن دولت یازدهم، بارها و بارها از تغییرات در حوزه سلامت و درمان شنیدهایم و از اجرای طرحهای مختلفی که به کمک بهبود این بخش مهم آمدهاند، آگاه شدهایم، باز گاه اخباری در این باره به گوشمان میرسد که به شدت نگران کننده است و حکایت از عمق بیماری نظام سلامت در کشور دارد.
از جمله این اخبار، داستان دردناک به کما رفتن فردی در یکی از بیمارستانهای واقع در یکی از شهرهای خوش آب و هوای شمال کشورمان است. داستانی که امیدواریم با دعای شما به پایانی بسیار خوش ختم شود، ولی به قدری نکات عجیب در آن وجود دارد که نگرانیمان از تکرار شدنش، عذابمان دهد!
ماجرا از جمعه هفته گذشته آغاز شده؛ تقریبا نه روز پیش بود که اورژانس بیمارستان… (نام بیمارستان و برخی دیگر از جزئیات ماجرا نزد «ام ال مارکتینگ» محفوظ است) پذیرای مردی شد که در تصادف آسیبهای جدی دیده بود؛ پذیرا که چه عرض کنیم! فرد مصدوم را به این بیمارستان منتقل کردند تا درمان شود، ولی اینقدر درمان به تأخیر افتاد که آنچه نباید، رخ داد.
برادر وی در این باره به خبرنگار «ام ال مارکتینگ» میگوید: وقتی مطلع شدم که برادرم تصادف کرده و به بیمارستان منتقل شده، راهی آنجا شدم. گفتند از ناحیه ران، ساق و کف پا دچار شکستگی شده و باید عمل شود و منتظرند دکتر شیفت بیاید و جراحی آغاز شود. برادرم درد داشت، ولی هشیار بود و کامل چگونگی تصادف را برایم شرح داد، مدارک خودرویش را به من سپرد و حتی مادرمان را دلداری داد که نگران نباشد. من هم برای آنکه درد از یادش برود، با او شوخی هم کردم. همه چیز به نظر خوب بود و منتظر بودیم پزشک از راه برسد. گفته بودند که ساعت شش صبح خواهد آمد، ولی اینقدر دیر کرد که کار از کار گذشت.
به گفته وی، در حالی که قرار بود پزشک شیفت، سحرگاه در بیمارستان حاضر شده و درمان فرد مصدوم با مداخلات پزشکی پی گرفته شود، پزشک زمانی از راه رسید که بیمار هشیاریاش را از دست داده و به کمای مطلق فرو رفته بود. این اتفاق حوالی ساعت ۹ صبح روز بعد رخ داد و البته پزشک دیرتر از این در محل کار حضور یافت!
اما روند عجیب رسیدگی نکردن به این بیمار، به اینجا ختم نشد. بعد از اینکه هشیاری بیمار به پایینترین سطح رسید، دکتر ارتوپد درخواست یک هفته مرخصی کرد و رفت تا ادامه روند درمان، بر عهده پزشک دیگری قرار گیرد. پزشکی با قرار دادن پین و وزنه بستن به پای بیمار، تلاش کرد کمی جبران مافات کرده و مانع از وخامت اوضاع پای شکسته بیمار شود، ولی اصرار داشت (و دارد!) که بیش از این وظیفهای ندارد، چون پزشک این بیمار، فرد دیگری است و مسئولیت اصلی بر عهده همکارش است.
از این نکات که بگذریم، قطعا تعجب آور خواهد بود که بدانیم دو روز بعد از بستری شدن بیمار، تازه وی را برای عکسبرداری از لگن به بخش رادیولوژی بردند و دریافتند که علاوه بر شکستگیهای شناسایی شده، به شکستگی لگن نیز گرفتار آمده است. اتفاقی که اگر بگوییم سهل انگاری است، چه بسا اعتراض خانواده بیمار را به همراه داشته باشد!
از اینها عجیبتر آنجاست که میبینیم پی بردن به این خطای فاحش هم موجب اصلاح روند تشخیصی نشده و عکسبرداری کامل از بیمار تصادفی، در همان روز در دستور کار قرار نگرفته است.
برادر بیمار در این باره میگوید: فردای روزی که متوجه شکستگی لگن شدند، از قفسه سینه عکسبرداری کردند که متوجه ضرب دیدگی آن شدند و به این دلیل که نگران بروز آمبولی بودند، تشخیص دادند که عکسبرداری دقیق تری صورت گیرد. به این دلیل برادرم را با آمبولانس راهی قائمشهر کردند، زیرا میگفتند دستگاهی که در آنجا هست، در چالوس نیست. بعد از عکسبرداری در قائمشهر و زمانی که خیالمان از آمبولی نشدن ریه راحت شد، به چالوس برگشتیم و تازه پزشکان یادشان آمد که جمجمه برادرم را نیز با سی تی اسکن بررسی کنند. نتیجه سی تی اسکن نشان داد که جمجه ضرب دیده و ورم مغزی در بیمار مشاهده میشود.
تا اینجای ماجرا ممکن است از فرط تعجب، باور نکنید که امری به روزمرگی «درمان فرد تصادفی در بیمارستان»، تا این اندازه عجیب و غریب و پر اشکال به انجام برسد، ولی هرچه این موضوع برای ما عجیب است، برای خانواده بیمار یاد شده، دردی الیم است که میبایست فریادش زد تا بلکه سبک شد!
اکنون اگر به این درد بزرگ، نقص دیگری را اضافه کنیم، آن زمان پی خواهیم برد که همه اشکالات در حوزه درمان، به سهل انگاری برخی عوامل درمان بازنمیگردد. این را زمانی درک خواهیم کرد که میشنویم پزشکان برای بهبود اوضاع این بیمار، آمپولی به نام بایوالیرودین (bivalirudine) تجویز میکنند که هرچه خانواده بیمار برای یافتنش تلاش میکنند، متأسفانه راه به جایی نمیبرند.
برادر بیمار در این باره میگوید: هر جایی که حدس میزدیم ممکن است دارو را داشته باشند، سر زدیم؛ چه داروخانهها و هلال احمر استان و چه مراکز مشهور دارویی در تهران و تنها شنیدیم که این دارو جدید و کمیاب است و به دلیل مشکلات، واردات آن گاه به مشکل میخورد. حتی از طریق یکی از آشنایانمان در خارج از کشور نیز سعی کردیم که به دستش آوریم که متوجه شدیم بسیار زمانبر میشود و بیفایده است. دیگر کاری نمیتوانیم بکنیم جز اینکه منتظر باشیم دعاهایمان مؤثر واقع شده و بیمارمان از کما بیرون بیاید.
آن گونه که پزشکان میگویند، تا سطح هشیاری بیمار بالا نیاید، نمیتوان وی را به اتاق عمل برد و مداخلات پزشکی را درباره وی به کار گرفت ولی هنوز این سؤالات پاسخ نیافته که چرا بیمار اورژانسی باید آنقدر نگه داشته شود که به کما برود؟ آیا تزریق یک سرم به فرد تصادفی، نهایت اقدامی بوده که بیمارستان باید انجام میداده؟ براستی لازمه وجودی اورژانس چیست؟ کمبود دارویی که پزشکان در درمان فرد موثر تشخیصش دادهاند، چه؟
در پایان گفتنی است، «ام ال مارکتینگ» آمادگی دارد پاسخ مسئولان وزارت بهداشت را به این خبر، برای روشن شدن ابعاد ماجرا منتشر نماید.