گونتر گراس نویسنده ایرانی در حالی درگذشت که برخی رسانهها در مرور زندگی او،
همچنان اشتباه سه سال اخیر را تکرار میکنند و او را چهرهای مدافع انرژی
هستهای ایران قلمداد میکنند، حال آنکه هرچند او به عنوان یک نازیست،
چهرهای منتقد رژیم صهیونیستی بود اما در عین حال، حملات بیسابقهای را
نیز متوجه ایران نموده بود.
به گزارش «تابناک»؛ گونترگراس، نویسنده،
نقاش و هنرمند آلمانی در سن هشتادوهفت سالگی درگذشت؛ خبری که سخنگوی
انتشارات اشتایدل منتشر کرد و اعلام نمود که این نویسنده در بیمارستانی در
لوبک، در شمال آلمان چشم از جهان فروبست.
گونترگراس سال ۱۹۲۷ در
واقع در گدانسک لهستان، از پدری پروتستان و مادری کاتولیک، زاده شد و تحت
تأثیر تربیت کاتولیکی مادر، به خدمت در کلیسا مشغول شد و با نوجوانان خادم
در اجرای مراسم نمازگذاری شرکت می کرد. در پانزده سالگی برای گریز از محیط
تنگ و فقیرانه خانوادگی، خدمت در ارتش هیتلری را با رغبت پذیرفت و در هفده
سالگی به لشکر دهم توپخانه اساس – فروندبرگ فرا خوانده شد.
گونترگراس فعالیتهای سیاسی فراوانی داشته و در گذشته نیز فعال سیاسی و درگذشته، عضو حزب سوسیال
دموکرات آلمان بودهاست. او سال ۱۹۸۲ رسمأ به عضویت این حزب درآمد و ده سال
عضو آن بود و سرانجام از حزب استعفا داد اما تا آخر عمر تاکید میکرد که
هنوز طرفدار این حزب است. گراس همچنین اعتراف کرده است در نوجوانی
از اعضای بخش مسلح حزب نازی موسوم به اس اس بودهاست. او همچنین مانند
هاینریش بل از قبول نشان صلیب خدمت از دست رییس جمهور آلمان سرباز زده است.
گونتر گراس پس از مجروح شدن در تاریخ ۲۰ آوریل ۱۹۴۵ (میلادی)، در
تاریخ ۸ مه ۱۹۴۵ (میلادی) در مارینباد دستگیر و به اسارت نیروهای آمریکائی
درآمد و تا ۲۴ آوریل ۱۹۴۶ (میلادی) در بازداشتگاه بود. گراس در
بازجوئیهای مقدماتی افسران آمریکائی، به عضویت خود در شاخه مسلح حزب نازی
موسوم به اساس اعتراف کرد، ولی تا سال ۲۰۰۶ افکار عمومی را از آن آگاه
نکرد و پس از آشکار کردن این ماجرا با فشار افکارعمومی و معرفی به عنوان
چهرهای دو رو معرفی شد.
او سال ۱۹۴۷ تا ۱۹۴۸ در دوسلدورف یک دوره
کارآموزی را در کارگاه سنگتراشی به پایان رساند و سپس در آکادمی هنر
دوسلدورف تا پایان سال ۱۹۵۲ به تحصیل در رشته پیکرتراشی و قلمسیاه پرداخت و
طی سالهای ۱۹۵۳ تا ۱۹۵۶ در دانشکده هنرهای تجسمی در برلین ادامه تحصیل
داد. پس از اتمام تحصیلات به پاریس رفت و تا سال ۱۹۵۹ در آنجا اقامت کرد و
از سال ۱۹۶۰ مجددأ به برلین بازگشت و تا سال ۱۹۷۲ آنجا سکونت کرد.
طبل
حلبی (۱۹۵۹)، موش و گربه (۱۹۵۹)، سالهای سگی (۱۹۶۳)، از دفتر خاطرات یک
حلزون (۱۹۷۲)، آخرین رقص (۲۰۰۳) و داستانهای هانس کریستیان آندرسن از
دیدگاه گونتر گراس (۲۰۰۵) جزو آثار گنتر طبل حلبی است که نمونه برجسته سبک
رئالیسم جادوئی در اروپا به شمار میآید و گنتر گراس برای این کتاب نوبل
ادبیات را دریافت کرد.
در شرایط اوجگیری دوباره التهابات بر سر
برنامه هستهای ایران و در روز ۱۶ فروردین ۱۳۹۱(۴ آوریل ۲۰۱۲)، شعری از
گونتر گراس در روزنامه آلمانی زود دویچه تسایتونگ، نیویورک تایمز و روزنامه
ایتالیایی لارپوبلیکا منتشر شد که جنجالهای فراوانی را در میان اصحاب
رسانه و سیاست بر انگیخت.
او در این شعر به صراحت از رژیم صهیونیستی
نام برد و با انتقاد از «حمله پیشگیرانه» گفت که اسرائیل به عنوان یک
قدرت اتمی، صلح جهانی را که خود متزلزل است، به خطر انداخته است. گراس از
این حق ناروا انتقاد کرد که ملتی (ایرانیها) قرار است بمباران شوند، تنها
با این حدس و گمان که رهبران آن بهدنبال ساختن بمب اتمی هستند. او این را
همدستی در جنایتی میداند که غیرقابل بخشش می دانست اما این تمام ماجرا نبود.
در متن کامل این شعر
آمده بود:
«چرا سکوت می کنم، کتمانی این همه طولانی
بر آنچه که آشکار است، و «از بازی جنگ»
انجام شده، که در انتها، جان به در بردگان اش،
این مائیم، حداکثر در حد در حاشیه مانده ها
موضوع، حق ادعایی در (وارد کردن) ضربۀ اول است،
که …
…
که…، چون در حوزۀ قدرتش، ساختن
یک بمب اتمی مورد ظن و گمان است.
اما من چرا خود را منع کرده ام
نام کشور دیگری را بر زبان جاری سازم،
که از سالیان گذشته- ولو مخفیانه- توان اتمی رو به تزایدی را در اختیار گرفته
فارغ از هر کنترلی، چون که بازرسی آن
میسر نیست؟
کتمان عمومی این امر واقع، که سکوت من هم جزئی از آن است،
به نظرم، دروغ آزاردهنده ای است
الزامی که حکم مجازاتی را منظور می کند
مادامی که مورد بی توجهی قرار گیرد
چونان حکم “ضد سامی گری” است که عادی می شود
و اما اینک، چون سرزمین من،
با جنایات خاصه اش
که بی نظیر اند،
هر بار مورد بازخواست قرار می گیرد،
اما این بار از سر ِ سوداگری محض، ولی
با چرب زبانی به عنوان جبران مافات اعلام می شود که
یک زیردریایی دیگر به اسرائیل
تحویل می شود، که ویژگی اش
حمل کلاهک های انهدام جمعی است
و به جاهایی قابل هدایت باشد
که فقط وجود یک بمب اتمی که اثبات هم نشده
و فقط ترس و واهمه دلیل اثباتی آن است،
و من می گویم، آنچه را باید گفت.
و اما چرا اینهمه سکوت کرده ام
چون می دانستم، تبار ام،
که با ننگی هرگز زایل نشدنی عجین شده،
از آن باز ام می داشت، این امر به غایت آشکار را
به اسرائیل، سرزمینی که به آن دلبسته ام
و می خواهم دلبسته هم بمانم، نسبت دهم.
و چرا تازه الآن می گویم؟
به پیری افتاده، و با آخرین خامۀ قلم:
که قدرت اتمی اسرائیل به مخاطره می اندازد،
صلح جهانی را که خود بخود شکننده و لرزان هم هست؟
چون باید گفته شود
که فردا خیلی دیر است؛
نیز چون ما- آلمانی هایی که بقدر کافی گنهکاریم
تدارک چی جنایتی بشویم،
که قابل پیش بینی است، و آنگاه که شراکت در جرم
با هیچ عذر و بهانۀ معمولی
زدودنی نباشد .
و اذعان کنم که: دیگر سکوت نمی کنم
چون از ریاکاری غربیان
به جان آمده ام، و امید آن دارم
بسیاری دیگر کسان نیز از سکوت رهایی یابند
بانیان و عاملان خطر قابل لمس
به چشم پوشی از استفاده از زور وادار شوند
همینطور بر آن اصرار و ابرام شود
(اجازه) کنترل های دائمی و بی مانع و رادع
بر توان هسته ای اسرائیل
و تاسیسات هسته ای ایران
توسط یک نهاد بین المللی
از سوی دولتین هر دو کشور، داده شود.
و فقط اینگونه است که
همۀ انسان ها در این
منطقه ای که دیوانگی آن را به اشغال خود در آورده
و تن به تن در دشمنی با هم زندگی می کنند
آخرالامر دست ما را هم بگیرند.»
این
شعر در داخل با ترجمهای به کلی اشتباه و حذف بخشهایی که توهین به مقامات
ارشد کشورمان و دلبستگیاش به یهودیت بود، منتشر شد و طبیعتاً با ذوق زدگی
برخی همراه شد. حوزه هنری از این شعر استقبال کرد، جواد شمقدری نامه نوشت و
حتی علیرضا قزوه بدون آگاهی از سوابق و نگاه گنتر گراس به ایران در شعری
مطول از این نویسنده آلمانی تقدیر کرد اما این ذوق زدگی چندان دوام نداشت و
همزمان که سوت و کف به راه افتاده بود، گنتر گراس در گفت وگوهایی حملات
متقابلی نیز به ایران و به خصوص به مقامات ارشد ممکلت کرد.
این نازی که به قول مشهور نه به خاطر حب علی بلکه به خاطر بغض معاویه این
شعر را گفته بود، پس از این شعر و جنجالهایی که در آلمان به راه انداخت و
سپس او در گفتوگوهای تلویزیونی توضیح داد که در شعر خود
درباره خطر جمهوری اسلامی چیزی نگفته، زیرا همه با دروغهای….. مقامات
ایران آشنا هستند، اما کسی از تهدیدات اسرائیل چیزی نمیگوید.» و حال گنتر
گراس درگذشته تا بار دیگر همان خبرهای اشتباه لابلای خبرهای مربوط به مرور
زندگیاش منتشر شود و بتوان یادی از نسبت او با ایران داشت.